یادگاری بهشت

هفتاد تکه از تن من رفته تا به عرش...این هم دو تکه است که مانده روی فرش

یادگاری بهشت

هفتاد تکه از تن من رفته تا به عرش...این هم دو تکه است که مانده روی فرش

بسم رب الشهدا والصدیقین.این چرک نویس این بنده سرا پا تقصیر خداست.ان شا الله مطالبی که در این دلنوشته خواهم گذاشت توشه شود برای آخرتم

آخرین شب مجردی تو خونه بودیم...امتحانارو خوب پشت سر گذاشتیم(ایشالله یکیشو قبول میشم)...با خودم گفتم یه حالی از این بچه ها شب آخری بگیرم..جاتون خالی رفتم از تو جعبه مهماتم خودم رو تا دندان مسلح کردم...بچه ها که تو پذیرایی نشسته بودن رو به گاز اشک آور آلوده کردم و رفتم تو حیاط دره منزل رو از پشت گرفتم....بعدچند دقیقه دیدم بچه رفتن تو اتاق....راستش چون کم سرفه کردن خیلی بهم نچسبید...آرومرفتم بیرون از خونه و دیدم بچه ها پنجره اتاق رو که رو به بیرون بود باز کردن...با یه حرکت کاملا چریکیآروم رفتم دمه پنجره نصف گازو تو اتاق خالی کردم...خیلی حال داد...بلانصبت بچه هام این وسط داشتن پرپر میشدن که اینا در خونه رو روم بستن و من تو حیاط با یه زیر پوش و شلوار کردی حبس شدم.حدود ساعت 12 بود که چهار ساعت به بعدش رو من تقلا میکردم که در رو وا کنم.نشد که نشد.فقط یکی از شیشه دوجداره های خونمون به خاطره زوری که زده بودم تو صورت یکی از بچه ها خورد شد....خلاصه با کلی التماس کردن(...خوردن)بازم در رو که حدود ساعت 5 بود روم وا نکردن.منم زدم به سیم آخرو با همون لباسا با ماشین رفتم طرف حرم.چند تامسافرم زدمکه تو راه همشون چپ چپ نگام میکردن.جاتون خالی تا حرم رفتم همونجا تو ماشین یه سلام دادم و برگشتم.که تو راه برگشت آقا پلیسه گرفتمون و هرچی از دهنش در اومد به ما گفت...منم هرچی براش توضیح میدادم جریان رو مگه قبول میکرد..آره اون شب کذایی آخر بعد کلی التماس کردن..(...خوردن)پیش آقا پلیسه تموم شد..................

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۱۶
حامد بیانوندی

نظرات  (۱۰)

۱۷ تیر ۹۲ ، ۰۰:۴۷ سیدمهدی ربیعی
عجب شبی بود ... هیچ وقت یادمش نمیره
پاسخ:
بله ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه...خمش تو فکر یشه هم که خدا رهم کرد محمد علی چیزیش نشد
خیلی خندیدیم دمتون گرم :))
پاسخ:
آخرین خاطره مون داشت مجروح میداد بعدشما میگی خندیدین؟؟؟درست است آیا؟
پلیسه چی کارت داشت؟
پاسخ:
به نظره شما اگه پلیس 5 صبح یه کسی رو با زیر پوش و شلوار کردی تو خیابون ببینه باهاش چی کار داره؟؟؟پلیسه فکر کرده بود چیزی خوردم یا کشیدم.خلاصه کلی آبرومون رفت به خاطره یه شوخی ی ی ی ی...
خو بستگی داره کدوم منطقه رفته باشی مسافرکشی (:
پاسخ:
من کی گفتم رفتم مسافر کشی؟فقط چند نفر رو تا حرم رسوندم...منطقشم زنبیل آباد بود
طفلی بچه های مردم، اگر شهید می شدند چ کار می کردید ؟
دیدید آه ِ شون شما را گرفت ؟ حق ِ تون ِ :دی
پاسخ:
چیزی نمی شد که...تازه خوبم میشد...حالا شما چرا  کاسه شدید؟...
۱۸ تیر ۹۲ ، ۱۶:۲۸ زهرا دمیرچی
حرکتتون مبنی بر با اون وضعیت بیرون رفتن خیلی باحال بودهه !
پاسخ:
بله واسه شما باحال بود ولی واسه ما...!!!
ببین خوب شد که اونجوری تموم شد و الا سناریو ها نوشته و چیده بودیم که......بماند
رفتی تعمییرش بکنی یا نه؟!
پاسخ:
ولی خوب حالتون رو گرفتما................ههههههههههههههههههههههههههههههههههههه...نه وقت نشد درستش کنم
 خیلی خندیدم چقد به شوما توی این خونه مجردیا خوش میگذره
پاسخ:
آره دیگه اصلا خصیصه خونه مجردی همین...بوق ق ق ق ق...بازیاشه
آقا التماسا به روز شو...
۱۵ آبان ۹۲ ، ۲۳:۱۹ محمدپسرعمو
خیییییییییییییییییلی دمتگرمه حال کردم منم توخوابگاه ی بارنصف شب ی نفرولخت انداختیم پشت سر حراست دانشگاه پدرشودراوردخیلی حال دادبدبخت هرچی توضیح دادماگفتیم باماشرط بسته بودشب روبیرون بخوابه ماهم راش ندادیم حسابی حالش جااومد....
پاسخ:
بله....ولی خب خداروشکر اون جایی که ما بودیم خبری از حراست نبود.کهاگر بود حتما بلایی صد برابر اون دوست شما رو سره ما در میاورد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی